شوریده شیرازی
زندگی
شوریده در هفتسالگی به علت ابتلای به بیماری آبله از هردو چشم نابینا و چهرهاش آبلهگون شد. او از نابینا بودن و آبلهرویی خود به حسرت یاد میکرد:
|
با علت بیدیدگی از عیش مزن لاف |
این حسرت دیدار که داری تو، که دارد |
و در توصیف چهره خود چنین سرودهاست:
|
وه از این گونهام، ماشاالله |
دیدهام نیست که در آینه خود را نگرم |
|
|
خلق خندند چو من وصف رخ خویش کنم |
خود بگوشم شنوم، آخر کورم، نه کرم |
|
|
گو بخندید که گر زشتم در چشم شما |
در بر مادر خود، خوب چو قرص قمرم |
|
|
گاه سوزد همی اسپند و دعایم گوید |
که هماره به عزیزی زی، زیبا پسرم |
وی در نهسالگی پدر ش را از دست داد و در تحت سرپرستی داییاش قرار گرفت. شوریده به زودی در کسب فضایل پیشرفت شایان نمود و به سبب مکاتبه و مشاعره با شاعران نامدار معاصر مانند: صبوری خراسانی، ملکالشعرای بهار، ایرج میرزا، و وحید دستگردی، مشهور شد.
سفرهای شوریده
در سال (۱۲۸۸ هجری قمری) به زیارت مکه مشرف شد و در سال (۱۳۰۹ هجری قمری) به بوشهر و بندر عباس سفر نمود. شوریده در سال (۱۳۱۱ هجری قمری) به اتفاق حسینقلیخان نظامالسلطنه مافی به تهران رفت و به همراهی میرزاعلیاصغر صدراعظم به دربار ناصرالدینشاه راه یافت و از جانب او به فصیحالملک ملقب شد. ناصرالدینشاه به خاطر سرودن قصیده مدحیه، قریه بورنجان واقع در بلوک کوهمره فارس را به او بخشید.
اشعار شوریده
شوریده یکی از شاعران نامی قرن معاصر است. در سرودن انواع شعر بویژه قصیده و قطعه، استاد است. اشعارش سرشار از مضامین بکر و معانی نو و ترکیبات تازهاست. شوریده در بکار بردن اصطلاحات عامیانه مهارت داشته و میتوان وی را با رودکی و ابوالعلا معری مقایسه نمود، چنانکه خود نیز به آن اشاره دارد:
|
من نه شوریده شیدام، که اندر این عصر |
بوالعلای دگر و ابن عباد دگرم |
شوریده قبل از مرگ اشعاری برای سنگ مقبره خود سروده که با این بیت شروع میشود:
|
چون برین در، سر و کار است به رحمان ِ رحیم |
|
نه امیدم به بهشت است و نه بیمم زجحیم |